پارساپارسا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

محمد پارسا دنیای تازه من و بابا

آقا پارسای گل

١٠ مهر اولین باری بود که بدون کمک تونستی بایستی همیشه ایستاده و محکم باش نفسم و همیشه هر وقت هر جا هر بار که خسته شدی از ایستادن به کسی نگو تا بارش را بیشتر نکند برای شکستنت بیا یبا در آغوش من که من پای ایستادنت خواهم شد پارسایم . ...
14 مهر 1392

تو

تو را که نگاه میکنم انگار موجود زندگی ام جان میگیرد . تو را که میبینم یادم می آید کسی حواسش به من هست که این حس زیبا را به من هدیه کرده . تو انگار رفیق تمام کودکیهای شدی و لولوی بی کسی را از داستان های پر تکرار زندگی ام زدودی. انگار جاده های کویری زندگی ام پر از گلهای مهر شدند پر از گل رز که من عاشقش هستم.انگار دوباره دارم تا تا میکنم تا به جایی برسم انگار دوست دارم به هر جا سرک بکشم و مزه اش کنم .تو عزیزم برایم یعنی دوباره شادی کن مادر.  
14 مهر 1392

اولین دریا

دیگه طاقت نداشتم آخه من عاشق دریام اما امسال تابستون اصلا نرفتم دریا.هرطور شده باید تو رو میبردم که دریارو ببینی که چه زیباست. ساعت ١٢ ظهر بود اما مهم نبود گرم بود اما مهم نبود لباس پوشیدیم و دوتایی رفتیم به سمت فریدونکنار. هر چند کلا یه نیم ساعتی بیشتر نبودیم اونجا بعدشم خوابت گرفت هر چند مامانی اصلا سیر نشد و باز دریا میخواد اما کمی آرومتر شدم. تو چی مامانی دریارو دوست داشتی؟     ...
14 مهر 1392
1